عــــاشـــقانــــه
 
 
پنج شنبه 30 دی 1389برچسب:, :: 8:34 ::  نويسنده : رویایی با تو بودن

 

 

 

اگر غصه دار شوی به ابرها می گویم

 برایت ببارند و با شادی هایت پرنده ها نغمه بخوانند

به احترام آمدنت برف ها آب شوند

 و درختان سر خم کنند و زیر پایت فرشی از گل های نسترن پهن می کنم

 

اشتراک و ارسال مطلب به:



سه شنبه 28 دی 1389برچسب:, :: 11:25 ::  نويسنده : رویایی با تو بودن


زيباترين لحظاتم را به پاي ساده ترين دقايق زندگيت خواهم ريخت
 
تا باز هم بداني که من عاشق ترين عاشقانت هستم.
اي تمام هستي من بدان که آفتاب پر مهرت در آسمان قلبم هرگز غروب نخواهد کرد؛
 
چرا که ديوانه وار دوستت دارم

اشتراک و ارسال مطلب به:



سه شنبه 28 دی 1389برچسب:, :: 18:23 ::  نويسنده : رویایی با تو بودن

 

رو ساحل سرخ دلت اسم کسي رو حک نکن

به اينکه من دوست دارم حتي يه ذره شک نکن

بزار بهت گفته باشم که ماجراي ما و عشق

تقصير چشماي تو بود ، وگرنه ما کجا و عشق ؟

سرم تو لاک خودم و دلم يه جو هوس نداشت

بس که يه عمر آزگار کاري به کار کس نداشت

تا اينکه پيدا شدي و گفتي ازاين چشماي خيس

تو دفتر ترانه هات يه قطره بارون بنويس

عشقمو دست کم نگير درسته مجنون نميشم

وقتي که گريه مي کني حريف بارون نميشم

رو ساحل سرخ دلت اسم کسي رو حک نکن

به اينکه من دوست دارم حتي يه ذره شک نکن

هنوز يه قطره اشکتو به صد تا دريا نمي دم

يه لحظه با تو بودنو به عمر دنيا نمي دم

همين روزا بخاطرت به سيم آخر مي زنم

قصه عاشقيمونو تو شهرمون جار مي زنم

اشتراک و ارسال مطلب به:



سه شنبه 28 دی 1389برچسب:, :: 11:21 ::  نويسنده : رویایی با تو بودن

 

گفتی که می بوسم تو را، گفتم تمنا می کنم

گفتی اگر بيند کسی، گفتم که حاشا می کنم

گفتی ز بخت بد اگر ناگه رقيب آيد ز در

گفتم که با افسون گری او را ز سر وا می کنم

گفتی که تلخی های می، گر ناگوار افتد مرا

گفتم که با نوش لبم آن را گوارا می کنم

گفتی چه می بينی بگو، در چشم چون آيينه ام

گفتم که من خود را در او عريان تماشا می کنم

گفتی که از بی طاقتی دل قصد يغما می کند

گفتم که با يغماگران باری مدارا می کنم

گفتی که پيوند تو را با نقد هستی می خرم

گفتم که ارزان تر از اين من با تو سودا می کنم


گفتی اگر از کوی خود روزی تو را گويم برو

گفتم که صد سال دگر امروز و فردا می کنم

گفتی اگر از پای خود زنجير عشقت وا کنم

گفتم ز تو ديوانه تر دانی که پيدا می کنم
 

گفتمش: دل مي‏خري!؟

پرسيد: چند؟

گفتمش:دل مال تو، تنها بخند!

خنده کرد و دل ز دستانم ربود،

تا به خود باز آمدم او رفته بود،

دل ز دستش روي خاک افتاده بود؛

جاي پايش روي دل جا مانده بود...

اشتراک و ارسال مطلب به:



سه شنبه 28 دی 1389برچسب:, :: 11:19 ::  نويسنده : رویایی با تو بودن

 

زندگی به من آموخت که چگونه گریه کنم

اما گریه به من نیاموخت که چگونه زندگی کنم

تو به من اموختی که چگونه دوستت داشته باشم

اما تو به من نیاموختی که چگونه فراموشت کنم

نام زیبای تو را در کتیبه ای

ازجنس عاطفه هک خواهم کرد

عکس قشنگت را در قابی

از جنس عشق میگذارم

تا همه بدانند تو سلطان جان من و فاتح قلب من هستی

اشتراک و ارسال مطلب به:



سه شنبه 28 دی 1389برچسب:, :: 11:18 ::  نويسنده : رویایی با تو بودن

 

دلی دارم لبریز از عشق و نفسی پر از راز.

دستهایم را دراز کرده ام تا ساعت زمان را متوقف کنند.

زندگی آینه ای است که در آن مرگ در کنار زندگی جولان میدهد.

عشق در کنار تنفر.

باید قلمویی از موهای پریان دریایی پیدا کنم و

 با رنگ های رویاهایم اینه ها را رنگ کنم

کلبه ی کوچکی با دودکش که از آن دودی به رنگ آبی به آسمان میرود.

کلبه ای که دیوار هایش شیشه ای است و

کنار آن بیدی است که بار گیسوانش را پریشان کرده

 کلبه ای که من و تو در آن زندگی میکنیم و

 تا ابد عاشق هم میمانیم و هم دیگر را دوست خواهیم داشت

اشتراک و ارسال مطلب به:



سه شنبه 28 دی 1389برچسب:, :: 14:14 ::  نويسنده : رویایی با تو بودن

 

هنگامی  که تو را دیدم پیدا بود که از قبیله ی دیگری هستی.

از قبیله ی عشق از قبیله ی آسمان.

دیدگانت را در خورشید و نگاهت را در ماه خواندم.

من از پنجره ی چشمان تو با آسمان اشنا شدم و به ستارگان سلام دادم.

اینک تنها کسی که در دلم جای دارد فقط تو هستی تو.همیشه زنده باد نام تو.

اشتراک و ارسال مطلب به:



سه شنبه 28 دی 1389برچسب:, :: 13:14 ::  نويسنده : رویایی با تو بودن

 

اگر غصه دار شوی به ابرها می گویم

 برایت ببارند و با شادی هایت پرنده ها نغمه بخوانند

به احترام آمدنت برف ها آب شوند

 و درختان سر خم کنند و زیر پایت فرشی از گل های نسترن پهن می کنم

اشتراک و ارسال مطلب به:



سه شنبه 28 دی 1389برچسب:, :: 12:0 ::  نويسنده : رویایی با تو بودن

اگر دنیا مال من بود آن را فدایت می کردم

و اگر خورشید مال من بود نگاهت را در آن حک می کردم

تا با آفتاب عشقت زندگی کنم

اشتراک و ارسال مطلب به:



سه شنبه 28 دی 1389برچسب:, :: 11:10 ::  نويسنده : رویایی با تو بودن

 

یک پنجره برای دیدن

یک پنجره برای شنیــــــــــــــــــدن

یک پنجره که مثل حلقه ی چاهــــــــــــــــــــــــی

در انتهای خود به قلب زمین می رســـــــــــــــــــــــــــــــــــــد

و باز می شود به سوی وسعت این مهربانی مکرر آبی رنـــــــــــــــــــــــگ

یک پنجره که دست های کوچک تنهایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی را

از بخشش شبانه ی عطر ستاره های کریــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

سرشار می کنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد

و می شود از آنجـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا

خورشید را به غربت گل های شمعدانی مهمان کــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرد

یک پنجره برای من کافیســــــــ*ـ*ـ*ـ*ــــــــ*ـ*ـ*ـ*ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت

*ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ*ـــ ـــــ ــــــ ـــــ ـــــ ــــ ـــــ*ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ*

*ــــــــــــــــــــــــــــــ*ــــــ ـــــ ــــ ـــــ ــــ ـــ*ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ*

*ـــــــــــــــــــــــــ *ــــ ـــ ــــ ــــ ـــ*ــــــــــــــــــــــــــــــــ*

*ـــــــــــــــــــــــــ*ــ ـــ ـــ ـ*ـــــــــــــــــــــــــــــ*

*ــــــــــــــــــــــ*ـ ـ*ـــــــــــــــــــــــ*

*ـــــــــــــــــــــ*ــــــــــــــــــــ*

*ـــــــــــــــــــــــــــــ*

*ــــــــــــــــ*

*ــــــ*

*

اشتراک و ارسال مطلب به:



سه شنبه 28 دی 1389برچسب:, :: 11:8 ::  نويسنده : رویایی با تو بودن

از من آزرده مشو،

میروم از خانه ی تو،

قبل رفتن تو بدان عاشق و بی تقصیرم،

تو اگر خسته ای از دست دلم حرفی نیست،

امر کن تا که بمیرم به خدا می میرم...

اشتراک و ارسال مطلب به:



درباره وبلاگ


یادمون باشه که هیچکس رو امیدوار نکنیم بعد یکدفعه رهاش کنیم،چون خرد میشه،میشکنه،و آهسته میمیره ...یادمون باشه که قلبمون رو همیشه لطیف نگه داریم تا،کسی که به ما تکیه کرده سرش درد نگیره...یادمون باشه قولی رو که به کسی میدیم عمل کنیم ...یادمون باشه هیچوقت کسی رو بیشتر از چند روز چشم به راه نذاریم چون امکان داره زیاد نتونه طاقت بیاره ...یادمون باشه اگه کسی دوستمون داشت بهش نگیم برو نمیخوام ببینمت چون زندگیش رو ازش میگیریم ... یادمون باشه هر موقع خواستیم از کسی جدا بشیم بهترین راه اینه که بهش بگی برای همیشه خدانگهدار،شاید طرف مقابلت ناراحت بشه و قلبش بشکنه ولی بهتر از اینه که منتظر بمونه
آخرین مطالب
پيوندها

 تبادل لینک هوشمند


برای تبادل لینک منو با اسم «عاشقانه»

 لینک کنید و به من خبر بدین منتظرتون

هستم عاشقانه بی بهونه

http://nilufarabi.loxblog.com







ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 50
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 144
بازدید ماه : 1216
بازدید کل : 144625
تعداد مطالب : 205
تعداد نظرات : 14
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


ستار

سلام

آرشیو کد آهنگ

دانلود همین آهنگ