عــــاشـــقانــــه
 
 
دو شنبه 7 آذر 1390برچسب:, :: 8:35 ::  نويسنده : رویایی با تو بودن

 

آسمان ابری و دلگرفته است ، دلم نیز مانند آسمان شده.

حال و هوای تنهایی به سراغم آمده و مثل همیشه چشمانم بهانه تو را میگیرند.

برای خواندن متن به ادامه مطلب مراجعه کنید.

آسمان ابری و دلگرفته است ، دلم نیز مانند آسمان شده.

حال و هوای تنهایی به سراغم آمده و مثل همیشه چشمانم بهانه تو را میگیرند.

میخواهم چند خطی از تو بنویسم ، اما قطره های اشکم بر روی صفحه کاغذ ریخته است و قلمم بر روی کاغذ خیس نمی نویسد.

دلم خیلی گرفته است ، یک عالمه درد دل دارم ، نمیدانم چگونه دلم را خالی کنم.

میخواهم از غصه ها و دلتنگی ها رها شوم اما نمیتوانم.

خانه سوت و کور است ، آسمان همچنان مانند من بغض کرده.

همچنان که در گوشه ای از اتاق در این خانه سوت و کور و دلگرفته نشسته ام ،

 سرم را بر روی زانوهایم گذاشته ام و اشک میریزم.

به یادم آمد آن لحظه که تو در کنارم بودی و سرم را بر روی شانه های مهربان تو میگذاشتم و اشک شوق میریختم.

حالا تو نیستی ، و من تنها با غم هایم مانده ام.

کاش قدر آن لحظاتی که در کنارت بودم را میدانستم ، هیچگاه این چنین لحظه ای که اینگونه به غم بشینم را  تصور نمیکردم.

قلبم مثل گذشته تند تند نمیزند ، و مثل گذشته به انتظار شنیدن صدایت لحظه شماری نمیکند.

قلب شکسته ام نیز حال و هوای غریبی دارد.

شب و روز برایم معنایی ندارد ، شبهایم تیره و تار است و روزهایم نیز مثل شبها.

دیگر زندگی برایم زیبا نیست ، تنها تو زیبا بود که رهایم کردی.

اگر ابرهای سیاه سرگردان قلب آسمان آبی را فرا گرفته اند ، درد نبودنت در کنارم همچو ابرهای سیاه آسمان قلب مرا فرا گرفته است.

فکرم از یادت بیرون نمیرود، دلم هوایت کرده است ، و همچنان از  غم نبودنت اشک میریزم

اشتراک و ارسال مطلب به:



چهار شنبه 2 آذر 1390برچسب:, :: 9:59 ::  نويسنده : رویایی با تو بودن

ديروز به ياد تو و آن عشق دل انگيز
بر پيكر خود پيرهن سبز نمودم
در آئينه بر صورت خود خيره شدم باز
بند از سر گيسويم آهسته گشودم
عطر آوردم بر سرو بر سينه فشاندم
چشمانم را نازكنان سرمه كشاندم
افشان كردم زلفم را بر سر شانه
در كنج لبم خالي آهسته نشاندم
گفتم به خود آنگاه صد افسوس كه او نيست
تا مات شود زين همه افسونگري و ناز
چون پيرهن سبز ببيند به تن من
با خنده بگويد كه چه زيبا شده اي باز
او نيست كه در مردمك چشم سياهم
تا خيره شود عكس رخ خويش بيند
اين گيسوي افشان به چه كار آيدم امشب
كو پنجه او تا كه در آن خانه گزيند
من خيره به آئينه و او گوش به من داشت
گفتم كه چسان حل كني اين مشكل ما را
بشكست و فغان كرد كه از شرح غم خويش
اي زن، چه بگويم، كه شكستي دل ما را

اشتراک و ارسال مطلب به:



چهار شنبه 2 آذر 1390برچسب:, :: 8:54 ::  نويسنده : رویایی با تو بودن

حرفهاي ما هنوز ناتمام...

تا نگاه مي کني

وقت رفتن است

بازهم همان حکايت هميشگي !

پيش از آنکه با خبر شوي

لحظه ي عظيمت تو ناگزير مي شود

ای دریغ و حسرت همیشگی ...

ناگهان

چقدر زود

دير مي شود

اشتراک و ارسال مطلب به:



یک شنبه 30 آبان 1390برچسب:, :: 8:47 ::  نويسنده : رویایی با تو بودن

 

مرگ من روزی فرا خواهد رسید

در بهاری روشن از امواج نور

در زمستانی غبارآلود و دور

یا خزانی خالی از فریاد و شور

مرگ من روزی فرا خواهد رسید

روزی از این تلخ و شیرین روزها

روز پوچی همچو روزان دگر

سایه‌ای ز امروزها‌، دیروزها

دیدگانم همچو دالان‌های تار

گونه‌هایم همچو مرمرهای سرد

ناگهان خوابی مرا خواهد ربود

من تهی خواهم شد از فریاد درد

می خزند آرام روی دفترم

دست‌هایم فارغ از افسون شعر

یاد می‌آرم که در دستان من

روزگاری شعله می زد خون شعر

خاک می خواند مرا هر دم به خویش

می رسند از ره که در خاکم نهند

آه شاید عاشقانم نیمه شب

گل به روی گور غمناکم نهند


بعد من ناگه به یک‌سو می روند

پرده‌های تیره
ٔ دنیای من

چشم‌های ناشناسی می خزند

روی کاغذها و دفترهای من


در اتاق کوچکم پا می نهد

بعد من، با یاد من بیگانه‌ای

در بر آیینه می‌ماند به جای

تار مو
یی، نقش دستی، شانه‌ای

می‌رهم از خویش و می‌مانم ز خویش

هر چه بر جا مانده ویران می‌شود

روح من چون بادبان قایقی

در افقها دور و پنهان می‌شود

می‌شتابند از پی هم بی‌شکیب

روزها و هفته‌ها و ماه‌ها

چشم تو در انتظار نامه‌ای

خیره می‌ماند به چشم راه‌ها


لیک دیگر پیکر سرد مرا

می‌فشارد خاکِ دامنگیر خاک

بی‌تو دور از ضربه‌های قلب تو

قلب من می‌پوسد آنجا زیر خاک

بعدها نام مرا باران و باد

نرم می‌شویند از رخسار سنگ

گور من گمنام می‌ماند به راه

فارغ از افسانه‌های نام و ننگ

اشتراک و ارسال مطلب به:



یک شنبه 29 آبان 1390برچسب:, :: 15:0 ::  نويسنده : رویایی با تو بودن

 

بی تو هوای دلم همیشه ابری است، آسمان چشمانم همیشه بارانی است
بی تو غروب ها برایم جهنم واقعی است و
سحرگاه طلوع خورشید دلم خیالی است
بی تو زندگی بی مفهوم است، عشق
و عاشقی در دلم دور است
بی تو دیگر مجالی برای زندگی دوباره نیست، آرزوی قلبم مرگ است

اشتراک و ارسال مطلب به:



یک شنبه 29 آبان 1390برچسب:, :: 11:59 ::  نويسنده : رویایی با تو بودن

این قلبی که در سینه دارم آن قلب تنها نیست
حال و هوای من مثل گذشته ها نیست
حالا دیگر وجودم نیز مال خودم نیست ،
این اشکهایی که میریزد از چشمانم، دست خودم نیست
این دلتنگی ها و بی قراری هایم حس و حال همیشگیست

اشتراک و ارسال مطلب به:



یک شنبه 29 آبان 1390برچسب:, :: 11:58 ::  نويسنده : رویایی با تو بودن

 

عطر شعری که به عشقت نوشته ام فضای اتاقم را پیچیده
فکر کنم آسمان دیشب آخرین حرفم به تو ،را شنیده
که اینگونه ستاره باران کرده احساسات مرا ،
فدای آن کسی شوم که به این حال و روز انداخته مرا

اشتراک و ارسال مطلب به:



یک شنبه 29 آبان 1390برچسب:, :: 11:57 ::  نويسنده : رویایی با تو بودن

ای دل عاشق و شکست خورده ام چشمهای مرا
هم دریاب به خدا دیگر یک قطره اشک هم در آن نیست
او دیگر مال تو نیست و مثل گذشته مجنون تو نیست
تو دیگر خریداری نداری ، چون یک دل شکسته و در به دری

اشتراک و ارسال مطلب به:



شنبه 28 آبان 1390برچسب:, :: 10:7 ::  نويسنده : رویایی با تو بودن

 

نه مي خوام بين من و بين دلش جنگ بشه ،

نه مي خوام عشقي كه اون نداره كم رنگ بشه ،

من فقط يه چيزي از خـــــدا مي خــــوام ،

 واسه يكــــبارم شده دلش برام تنگ بشه...

اشتراک و ارسال مطلب به:



پنج شنبه 26 آبان 1390برچسب:, :: 19:35 ::  نويسنده : رویایی با تو بودن

 

ببین چگونه مرا از خودم جدا کردند

غریبه ها که مرا با تو آشنا کردند

غریبه های عزیزی که از نهایت ذوق

مرا به مستی چشم تو مبتلا کردند

مرا به کوه نفس گیر عاشقی بردند

و از بلندترین قله اش رها کردند

هنوز چشم من از خواب صبح سنگین بود

که از میان سیاهی مرا صدا کردند

به پشت پنجره سبز و ساده ای بردند

و پلک پنجره را رو به باغ وا کردند

به چشم من گل روی تو را نشان دادند

و در دلم هوس چیدنش بپا کردند

خلاصه، کاش به فردا نمی کشید آن شب

شبی که چشم مرا عاشق شما کردند

 

اشتراک و ارسال مطلب به:



پنج شنبه 26 آبان 1390برچسب:, :: 19:34 ::  نويسنده : رویایی با تو بودن

 

دلتنگی آمده تا بگوید به یادت هستم
اشکهایم جاری شده تا بگویم خیلی دوستت دارم
حس و حال مرا خودت میدانی ، آنچه که قلب مرا به این روز انداخته را
  خودت میدانی
تو خودت میدانی چقدر برایم عزیزی ، خودت میدانی و اینگونه مثل من به عشق دیدنم مینشینی
در لحظه دیدارمان چه عاشقانه نگاه میکردی به چشمانم
وقتی فکر میکنم به آن لحظه نفس میگیرد این قلب خسته ام
وقتی فکر میکنم به تو را داشتن،با خود میگویم ای کاش که زودتر تو را داشتم
تو مرواریدی هستی پنهان در اعماق قلب زندگی ام
که زیبا کردی با حضورت زندگی مرا ، عاشقانه کرده ای صحنه بی پایان لحظه های تو را داشتن را
دلتنگی آمده تا بگوید همیشه در قلب منی
عشق تو در دلم غوغا کرده تا بگویم تا ابد مال منی
ناز نگاه تو ، هنوز برق نگاه زیبایت نرفته از روبروی چشمهایم
هنوز گرمی دستهایت ،گرم نگه داشته دستهایم را
هنوز احساس میکنم در کنارمی با اینکه تو آنجا مثل من به انتظار آمدن دوباره منی!
نفسهایم آمده تا بگوید به عشق تو است که زنده ام
احساسم آمده تا بگوید به عشق تو است که این شعر عاشقانه را برایت نوشته ام

 

اشتراک و ارسال مطلب به:



درباره وبلاگ


یادمون باشه که هیچکس رو امیدوار نکنیم بعد یکدفعه رهاش کنیم،چون خرد میشه،میشکنه،و آهسته میمیره ...یادمون باشه که قلبمون رو همیشه لطیف نگه داریم تا،کسی که به ما تکیه کرده سرش درد نگیره...یادمون باشه قولی رو که به کسی میدیم عمل کنیم ...یادمون باشه هیچوقت کسی رو بیشتر از چند روز چشم به راه نذاریم چون امکان داره زیاد نتونه طاقت بیاره ...یادمون باشه اگه کسی دوستمون داشت بهش نگیم برو نمیخوام ببینمت چون زندگیش رو ازش میگیریم ... یادمون باشه هر موقع خواستیم از کسی جدا بشیم بهترین راه اینه که بهش بگی برای همیشه خدانگهدار،شاید طرف مقابلت ناراحت بشه و قلبش بشکنه ولی بهتر از اینه که منتظر بمونه
آخرین مطالب
پيوندها

 تبادل لینک هوشمند


برای تبادل لینک منو با اسم «عاشقانه»

 لینک کنید و به من خبر بدین منتظرتون

هستم عاشقانه بی بهونه

http://nilufarabi.loxblog.com







ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 29
بازدید دیروز : 21
بازدید هفته : 172
بازدید ماه : 400
بازدید کل : 149831
تعداد مطالب : 205
تعداد نظرات : 14
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


ستار

سلام

آرشیو کد آهنگ

دانلود همین آهنگ